آلمانیها این کوچه را دوست داشتند! | پاتوق هنرپیشههای دهه ۴۰ و ۵۰ کجا بود؟
تاریخ انتشار: ۳ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۹۵۸۳۷۰
همشهری آنلاین - ثریا روزبهانی: کوچهای هست که یک سر آن به چهارراه مخبرالدوله و لالهزار میخورد و سر دیگر آن در خیابان فردوسی است و برای تهرانیهای قدیم کلی خاطره دارد. وجه تسمیه این کوچه به خاطر ساختمانی است که سفارت آلمان در آن مستقر و از نام پایتخت کشور آلمان، برلن (برلین) گرفته شده است.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
کوچه برلن با دیرینگی صدسالهاش، بخشی جداییناپذیر از هویت تهران است که در دوره پهلوی اول ایجاد شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در آن سالها دولت رایش سوم آلمان پیوندهای استواری با ایران داشت. به همینخاطر سفارت آلمان جایی برای تبلیغات نازیها شناخته میشد و رفتوآمد آلمانیها به این کوچه بسیار بود و از دید سیاسی یکی از مراکز مهم پایتخت شناخته میشد. از ابتدای شکلگیری این کوچه ۲۶۰متری هیچ سازه مسکونی در آن وجود نداشت و تا چشم کار میکرد مغازههای عرضه پوشاک گرانبها بود و اغلب ثروتمندان و متمولان به کوچه برلن رفت و آمد داشتند.
یکی از نامدارترین سازههای کوچه برلن ساختمان «جنرال مدل» بود. در دهه۳۰ این ساختمان مرکز مُد کشور به شمار میرفت و پوشاک مردانه و زنانه میفروخت. آگهی تبلیغی آن نیز بر سر زبانها افتاده بود: «هم شیک، هم آسان، بدون صرف وقت فراوان… بدو، بدو برو جنرال مُد کوچه برلن»!
کوچه ملی دیروز، باربد امروزکوچه ملی که اکنون تابلوی «باربد» بر پیشانی آن کوبیده شده، کوچهای به طول تقریبا ۲۰۰ متر در خیابان لالهزار است که پاتوق سینماهای ششگانه (شهرزاد، متروپل، جهان، نادر، اطلس و فردوسی) و سالن تئاتر بود و گراند هتل معروف تهران نبش آن قرار داشت. سینماهایی که اغلب اوقات بازیگران و هنرمندان معروف دهه ۴۰ و ۵۰ در سالنهای تاریکش کنار سایر مردم مینشستند و فیلمهای روز را تماشا میکردند. پاتوقی فرهنگی و هنری که این روزها با اینکه سینماهایش تعطیل و متروک شدهاند، با اینکه فرسودگی از بناهایش پیداست، با اینکه مغازههای الکترونیکی و پارکینگهای خصوصی آن را محاصره کردهاند، هنوز هم علاقهمندان بسیاری به یاد گذشته و با هدف خاطره بازی، راهیاش میشوند.
کد خبر 799924 برچسبها هویت شهری همشهری محله منطقه ۱۲ تهرانمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: هویت شهری همشهری محله منطقه ۱۲ تهران کوچه برلن
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۹۵۸۳۷۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ماشاالله قصاب کیست و کجاست؟ (+عکس)
ماشاالله قصاب از جمله نامهایی است که با ماجرای اشغال سفارت آمریکا گره خورده و پس از فعالیتهای پر حرف و حدیثی در ابتدای انقلاب به یکباره کمرنگ و ناپدید شد. برخی خبرها حاکی از درگذشت او در دههی نود است.
مهدی یزدانی خرم، نویسنده، در صفحهی اینستاگرام خود نوشت:
یک لُمپنِ مرموز گم شده… به ماشاالله قصاب مشهور بود. مردی که نه کسی از گذشتهاش خبر داشت نه فهمید چه به سر او آمد. اما در خاطرات آدمهای اول انقلاب ۵۷ بعید است ناماش نیامده باشد.
به گزارش انصاف نیوز، یکی از مرموزترین چهرههایی که کمتر از یک سال بر میل خود راند و بعد گم شد!. میگویند فریدون فروغی فقید آن ضدابتذالِ کبیر ترانهی «حقه» یا همان «مشتی ماشالا» را دربارهی او خوانده که پر یراه هم به نظر نمیرسد. در غورم در تاریخ پی تمام گمشدهها میگردم. اما برخی از این گمشدهها چنان پررنگ بودهاند که شاید نباید گم میشدهاند، نمونهاش همین جناب که عکساش را کنار سالیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران میبینید. ماشاالله کاشانیخواه.
در فضای وب چیز چندانی دربارهاش وجود ندارد. همینکه از ۲۵ بهمن تا اواخر تابستان سال ۵۸ مامور کمیتهی حفاظت از سفارت آمریکا میشود. در ماجرای دستگیری محمدرضا سعادتی که برای شوروی کار میکرد نقش ایفا میکند و بعد بیرونراندناش از سفارت (با سالیوان خیلی دوست شده بوده)! به دستگاه خلخالی میرود در حوزهی موادمخدر. اما ماشاالله خود اهل بخیه یا دقیقتر «بخیهها» بوده. جوری که نوشتهاند «خلخالی از دست او به تنگ آمدهبود»!
او رقیب محمد گاوینامی بوده که خود را به چریکهای فدایی منتسب میکرده و میخواسته سفارت آمریکا را در ۲۵ بهمن ۵۷ فتح کند که یزدی دستبهدامن قصاب میشود و خب قصاب گاو را زمین میزند و پیروز میدان میشود.
تاریخ پر است از آنان که از ناکجا آمدند اما حسابی اسب خود راندند. ماشاالله شد محبوب سفارت. پول میگرفت برای ویزاگرفتن. رشوه میگرفت برای ردکردن کسانیکه میخواستند از ایران بروند. او کاسب ترس، اضطراب و بینظمیای بود که درش میتازاند. جالب اینکه او «نفوذ» داشت و حتا وقتی ثابت شد در چند ماه قدرت چهها کرده و بحث محاکمهاش پیش آمد، گم شد.
مثل «زهرا خانم» آن زن انقلابی عاشق قطبزاده که ناگهان غیب شد. قصاب مرموز بود. چون از سویی صرفن عربدهکش نبود و از سویی دیگر اهل آرمان و ایدهئولوژی. تشنهی دیدهشدن بود. چهلوسه سال از گم شدن یا دقیقتر ناپدیدشدناش میگذرد. مُرده؟ در گوشهای کهنسال مشغول طی روزگار است؟ کشته شده؟ معلوم نیست و احتمالن معلوم هم نخواهدشد.
اما این مردِ زورمند با دارودستهاش در میانهی تاریخِ ما چه میکرد؟ چگونه رابطی شد بین آمریکاییها و روسها؟ چهگونه توانست مشتی ماشالای نوبری شود که گاو زمین بزند و بعدها از هر کس بپرسند بگوید «چیز چندانی از او نمیداند». قصابها تاریخ نمیسازند اما میتوانند بردهگانی شوند که تاریخ میخواهدشان…
محمد رحمانی، نویسنده در کامنتی برای این پست آقای یزدانی خرم نوشته است: مدتی در دههی شصت زندانی شده بود. هنگامی که در دههی نود به سراغش رفتم گفتند فوت شده است.
کانال عصر ایران در تلگرام